گل پسرمون ختنه شد
سلام بعداز یه عالمه تاخیر. این چند وقته هزار تا کار داشتیم. عقد عمه جان و اسباب کشی ،ختنه خان بالاخان و یه عالمه کار دیگه حالا مفصل درباره مسلمان شدن ایلیاخان میگم . اول از دلبریاش تو عقد عمه بگم که خیلی عزیز شده بودی و آقا و اصلا غرغر نکردی و از ساعت هشت صبح که از خواب بیدار شدی تاساعت یازده ونیم که از خستگی خوابت برد یه ریز پر انژی و خنده رو بودی ،عشق منی دیگه حالابریم سر اصل مطلب :ختنه شدنت. از بهار میخواستیم ببریمت نفسم ولی چون دلمون نمی اومد هی امروز و فردا میکردیم تا اینکه خورد به اسباب کشی ،بعد اینکه کارامون سبک شد تصمیم گرفتیم یکشنبه صبح 18 تیر ببریم پیش جراحی که برات وقت گرفته بودیم ،با مامان و بابا و مامان اکی و البته مادرجون ...
نویسنده :
مامان مریم و بابا مسعود
0:53